جدول جو
جدول جو

معنی افراط کردن - جستجوی لغت در جدول جو

افراط کردن(مَ)
از حد درگذشتن. زیاده روی کردن در کاری. اسراف. شورش را درآوردن در افراط و رجوع به افراط شود
لغت نامه دهخدا
افراط کردن
لتنغمس
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به عربی
افراط کردن
Lavish
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
افراط کردن
gâcher
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
افراط کردن
贅沢する
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
افراط کردن
verschwenden
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
افراط کردن
марнувати
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
افراط کردن
marnować
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
افراط کردن
挥霍
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به چینی
افراط کردن
desperdiçar
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
افراط کردن
sperperare
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
افراط کردن
derrochar
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
افراط کردن
verkwisten
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
افراط کردن
낭비하다
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
افراط کردن
ใช้จ่ายเกิน
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
افراط کردن
menghamburkan
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
افراط کردن
फिजूल खर्च करना
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به هندی
افراط کردن
לבזבז
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به عبری
افراط کردن
فضول خرچی کرنا
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به اردو
افراط کردن
অপচয় করা
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
افراط کردن
kupoteza
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
افراط کردن
растрачивать
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به روسی
افراط کردن
savurganlık yapmak
تصویری از افراط کردن
تصویر افراط کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ)
قسمت کردن. (یادداشت مؤلف). تقسیم کردن ملک مشاع. و رجوع به افراز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسقاط کردن
تصویر اسقاط کردن
انداختن سقوط کردن ساقط کردن افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصرار کردن
تصویر اصرار کردن
پافشاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسراف کردن
تصویر اسراف کردن
تبذیر کردن زیاده روی کردن، ولخرجی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادرار کردن
تصویر ادرار کردن
میزیدن بیرون ریختن بول خارج ساختن بول و گمیز از مثانه شاشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادراک کردن
تصویر ادراک کردن
دریافتن وابابیدن دریافتن فهمیدن درک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون کردن راندن تاراندن بیرون کردن دفع کردن کسی را از کار و شغل خود باز داشتن طرد کردن راندن نفی بلد جء وطن
فرهنگ لغت هوشیار
بار افکندن چندی ماندن توقف کردن در منزلی چند روزی موقتا در منزلی اقامت گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراء کردن
تصویر ابراء کردن
بیزاری کردن بیزار بودن، به کردن از بیماری شفا بخشودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراز کردن
تصویر ابراز کردن
آشکار کردن ظاهر کردن نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراد کردن
تصویر ایراد کردن
سخنرانی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احراز کردن
تصویر احراز کردن
به دست آوردن، دارا شدن
فرهنگ واژه فارسی سره